برون آ شهسوار من تعلّل بیش از این تا کی
ز حد بگذشت مشتاقی تحمّل بیش از این تا کی
تو حال من همی دانی و می دانم که می دانی
چو خود را دور می کردی تغافل بیش از این تا کی
بطرف گلستان یک ره در آ و قدر گل بشکن
کشیدن دردسر چندین ز بلبل بیش از این تا کی
اگر میل غزا داری بیا و قتل محیی کن
بکار اینچنین نیکو تأمّل بیش از این تا کی