۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

خلوت تنها

گرتو طلبی داری ، بیداری شبها کو
با ذکر خدا بودن در خلوت تنها کو

آن دوست ، زِ هر ذرّه، خود را به شما بنمود
در مشرق و در مغرب، یک دیده بینا کو

هرچیز کزو جُستی ، بهر تو مهیا کرد
تو هیچ نمی گوئی کان خالق اشیاء کو

بسیار گنه کردی از حق تو نترسیدی
از ترس عذاب حق ، نالیدن شبها کو

چون گوئی تو یا الله ، گوئیم به تو لبّیک
این بنده نوازیها ، جز حضرت ما را کو

برخود نکنی رحم و من بر تو کنم رحمت
دستگیر گنه کاران غیر از کرم ما کو

بیننده و شنونده ،جز من کس دیگر نِه
بی سمع و بصر چون من ،بیننده شِنوا کو

من اوّل و من آخر ،من ظاهر و من باطن
جمله منم و جز من، یکذرّه تو بنما کو

از غایت پیدائی پنهان بُوَم این دانم
پیدای چنان پنهان ، می گو که تو آیه کو

ذات و صفت اسمم چون خلق به ظاهر کرد
هرآن تو بدان بنگر ،کان مُظهِر اشیا کو

ای دوست ، محیی الدّین ، می گفت که ای عاشق
گر تو طلبی داری ، بیداری شبها کو