۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

روزگار دل




در غم عشق تو زان بگذشت کاردل مرا
کز وفايت کم شود يك لحظه باردل مرا

فارغم از گشت گلشن کزغم تو هرزمان
بشكفدصد گونه گل از خارخار دل مرا

بردلم باری حوالت کن غم اندوه خود
چون توان کردن که کردی غمگساردل مرا

ماهی ای کو برکنار افتدز دريا چون بود
همچنان باشد بلا دور ازکنار دل مرا

آنكه روزم شدسيه باشد زبی صبری دل
چون تو بودی و فراق يار کار دل مرا

باز آمد روز هجران ناله کن باری زدل
تيره تر بادا ز روزم روزگار دل مرا

چند چون محيی کشد دل در ره تو انتظار
سوخت همچون سايه بر ره انتظار دل مرا