۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

آه مردم






آه درد آلود مردم جان جانها را بسوخت
سينه مجروح هر مجنون وشيدا را بسوخت

در جگرهای کباب اين آه من زد آتشي
آه زين آه جگر سوزی که دلها را بسوخت

با مدرّس گفتم از سوز دل خود شمه ای
آتشی در جانش افتاده سرا پارا بسوخت

پيش يوسف گررسی روزی بگوئی ای عزيز
آتش عشق تو سرتا پا زليخا را بسوخت

نو بهاران اشك ريزان جانب صحرا شدم
آه گرمم سبزه های کوه وصحرارا بسوخت

محيی نادان است کان ياران به غفلت می روند
خرقه وتسبيح ومسواك ومصلا را بسوخت