باتو ای عاصی مرا صلح است هرگز جنگ نیست
زانکه غیر از غم تو را اندر دل تنگ نیست
روی زرد خود به ما کن زانکه بر درگاه ما
هیچ روئی بِه ز روی زعفرانی رنگ نیست
در دل شب ها رسن در گردن افکن توبه کن
بنده را پیش خدا از توبه کردن ننگ نیست
گر شراب و بنگ خوردی توبه کن الله گو
یاد ما کن چون دهانت پر شراب و بنگ نیست
ما بدی ها را به نیکوئی بدل خواهیم ساخت
کار ما با بندگان بد به جز این رنگ نیست
در دلِ سنگینِ بدکاران امید فضل ماست
جای جوهرهای سنگین جز میان سنگ نیست
عاصیان دارند نظر بر ما وما بر عاصیان
ما چو کردیم آشتی ؛کس را مجال جنگ نیست
پشّه لنگی که بار او گران افتاده است
میرود افتان و خیزان گرچه پیشاهنگ نیست
نیک مردان جهان گر چنگ در طاعت زنند
محیی مفلس ترا جز فضل حق در چنگ نیست